نازحوا شیشه ی ایمان آدم را شکست
عشق رو شد ،با هبوطش ،بغض عالم را شکست
وردهایش را به گوش قلعه های -دور ،خواند
قفل های بسته ودرهای محکم را شکست
مدتی جمشید ها را درپی دنیا دواند
عاقبت یک روز ،جام خالی جم را شکست
سال ها اسطوره ها را روی دستش تاب داد
حیف .با سهراب ومرگش، پشت رستم را شکست
چشم هایش باد شد ،لرزاند دستان مرا
قوری گل سرخی مادربزرگم را شکست
بافت دنیا ی مرا با تار وموی مادرم
اوکه کوه شانه هایش ،هیبت غم را شکست
شرط بستم با خودم :<<هرگز نمی بارم به عشق>>
باختم اما ،به او که قول آدم را شکست
زیر هر واژه آتشفشان است .
سلام خانمی
این شعر هدیه برای شما
اگر برای شما معذوراتی نیست ؟؟؟پست کنید
عکسی که خودم براتون در دانشکده گرفتم بزارید
سپاس حسنا
عکس دوتایی
می میرم اگر در تب گرداب بمانی
ماهی شوی وهمدم قلاب بمانی
از شدت طوفان دلت سینه ام آشفت
بر گرد به این حوض که مهتاب بمانی
یک عکس دوتایی چه قشنگ است همیشه
هم پای من گمشده در قاب بمانی
آرام بگیر ای همه ی زندگی من !
نه ،تاب ندارم که تو بی تاب بمانی
تسبیح شدم ،دست به دست تو سپردم
تا هم نفسم گوشه ی محراب بمانی
این قلعه ی احساس تو ،این خاک کویرم
کاشان شده ام تا تو مرنجاب بمانی
حسنا محمد زاده *
درباره این سایت